جدول جو
جدول جو

معنی زل زدن - جستجوی لغت در جدول جو

زل زدن
(چَ کَ دَ)
در تداول، با چشمی ثابت و بی حرکت به چیزی دیدن. بربر نگاه کردن. زل کردن چشم. زل زل به چشم کسی دیدن. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زل زدن
خیره نگریستن
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
فرهنگ لغت هوشیار
زل زدن
للتّحديق
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به عربی
زل زدن
Stare
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
زل زدن
regard
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زل زدن
mirada
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
زل زدن
пристальный взгляд
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به روسی
زل زدن
Starren
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
زل زدن
пильний погляд
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
زل زدن
wpatrywanie
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
زل زدن
凝视
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به چینی
زل زدن
olhar fixo
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
زل زدن
sguardo
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زل زدن
凝視
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
زل زدن
응시
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
زل زدن
staren
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
زل زدن
घूरना
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به هندی
زل زدن
tatapan
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
زل زدن
চাহনি
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
زل زدن
گھورنا
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به اردو
زل زدن
การจ้องมอง
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
زل زدن
kutazama
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
زل زدن
בְּהִייה
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به عبری
زل زدن
bakış
تصویری از زل زدن
تصویر زل زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
از پا درآمدن به سبب ناتوانی و خستگی، زیر بار ماندن
از زیر بار در رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قل زدن
تصویر قل زدن
جوشیدن آب یا مایع دیگر در دیگ یا در جایی که حباب هایی در سطح آن به حرکت آید، قلیدن
فرهنگ فارسی عمید
ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن، (کشتی) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه: بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشنه مغیلان است. (صائب)، لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی برآوردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل زدن
تصویر غل زدن
جوش خوردن جوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پل زدن
تصویر پل زدن
بنا کردن پل پل بستن پل ساختن پل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
از میدان در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخ زدن
تصویر زخ زدن
ناله و زاری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل زدن
تصویر دل زدن
بی میل شدن و بی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل زدن
تصویر غل زدن
((غُ. زَ دَ))
جوشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زه زدن
تصویر زه زدن
((زِ. زَ دَ))
از پا درآمدن، از میدان به در رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پل زدن
تصویر پل زدن
Bridge
دیکشنری فارسی به انگلیسی